×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

باز هم نظری که ... آره

امید به رسیدن به همه آرزوهای خوب ، تقدیم شما

.

 یه جا خوندم که نوشته بود : "در کمال نظم باز هم بی نظمی رو میشه دید و در عین بی نظمی باز هم نظم وجود داره "

ولی من فکر میکنم نظم جهان هیچ وقت به هم نمیریزه و فقط  یه آرایش جدید که برای ما ناشناخته هست به خودش میگیره.

.

یه دانشمند انگلیسی به اسم "سرجان"  نمیدونم " لوبک" بود یا چیز دیگه... ، حالا، ... یه تنگ بلوری رو طوری قرار میده که نور از دهانه اون وارد نشه ولی راه ورود  و  خروج باز باشه و انتهای تنگ رو به شکلی قرار میده که نورفقط از اون قسمت وارد تنگ بشه؛بعد چنتا مگس رو وارد تنگ میکنه و مشاهده میکنه که مگسها بعد از چند دقیقه از تنگ خارج میشن ؛این آزمایش رو به همون شکل و این بار با چنتا زنبورعسل انجام میده و می بینه  که زنبوها خودشون رو به جداره بلوری انتهای تنگ می کوبن  ولی  نمی تونن از اون خارج بشن واصلا به ذهنشون  نمی رسه که شاید راه خروج از سمت تاریک زندان باشه  زنبورهای دیگه هم با این که می بینن دوستاشون با این شیوه نمی تونن از تنگ خارج بشن ولی باز هم همون کار رو انجام میدن تا اینکه آخر سر بر اثر شدت جراحات وارده همه زنبورها تلف شدن ولی از تنگ نجات پیدا نکردن

"سر جان" از این آزمایش نتیجه میگیره که مگسها نسبت به زنبورهای عسل دارای هوش و ذکاوت بیشتری هستن و زنبورهای عسل موجودات احمقی هستن و با این که می دیدن همنوع هاشون بر اثر انجام یک کار اشتباه در حال مردن هستند دست از حماقت بر نداشته تا به هلاکت رسیدند

بعد از چندین سال (حدودا 150 سال) "موریس مترلینگ"  فیلسوف بزرگ معاصر در حال بررسی زندگی زنبورعسل بود (برای نوشتن کتاب زیبای"زنبورعسل") و این آزمایش رو انجام داد و در جواب  سر جان  نوشت که: زنبورهای عسل براثر تجربه ای  که بعد از چندین میلیون سال زندگی نسلهای متمادی  نوع زنبورعسل در زمین  به دست آورده اند، نیک  میدانند که راه خروج جایی است که نور از آنجا وارد میشود و در زندگی طبیعی زنبورعسل چیزی به اسم تنگ بلوری وجود نداشته و این حشره با این سازه انسانی آشنایی ندارد � در مورد مگسها هم چیزی که باعث نجات آنها شده همانا حرکات دیوانه وار و جنون آمیز مگس به این سو و آن سو است

.

من بعد از خوندن این آزمایش و نتایجش به این نتیجه رسیده بودم که هر جا به بمبست بر خوردم و نتونستم  از اونجا خودم رو نجات بدم باید دست به حرکات انتهاری و دیوانه وار بزنم تا شاید راه خروج رو پیدا کنم ولی امروز توی وبلاگ  دوست عزیزم  آقای باقرشاهی (وبلاگ وزین  "دنیای آدمکها") مطلبی  رو مشاهده کردم در تضاد کامل با این نتیجه گیری وحالا دارم فکر میکنم  که این درسته یا اون!؟

برای مشاهده   دنیای آدمکها   روی این آدرس کلیک بفرمائید
mojtaba-bagershahi.Gohardasht.com

 

 

هرگونه استفاده از مطالب این وبلاگ بدون اجازه مدیر وبلاگ باعث شادی روحش استShocked

پنجشنبه 24 آذر 1390 - 3:20:58 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://sezar.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 26 آذر 1390   9:34:24 PM

دوست عزیزم سلام  بزرگی میگوید:اگر دادگاهی برگزار شود و بگویند هر کسی بزرگترین مشکلات خود را در دست بگیرند وداخل شوند دران هنگام است که هر کس با نگاه کردن به مشکلات بغل دستی خود  &دستش را در جیبش گذاشته و راهی خانه خود میشود.

نتیجه میگیریم که در نا امیدی بسی امید است

http://sezar.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 26 آذر 1390   9:34:24 PM

دوست عزیزم سلام  بزرگی میگوید:اگر دادگاهی برگزار شود و بگویند هر کسی بزرگترین مشکلات خود را در دست بگیرند وداخل شوند دران هنگام است که هر کس با نگاه کردن به مشکلات بغل دستی خود  &دستش را در جیبش گذاشته و راهی خانه خود میشود.

نتیجه میگیریم که در نا امیدی بسی امید است

http://milad-zartosht.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 25 آذر 1390   2:00:56 PM

درود به شما.

اولا ممنون که  وبلاگ منو تو قسمت پیوند های وبلاگتون اضافه کردید دوما این آقای مترلینگ حسابی تو وبلاگا داره سر و صدا میکنه.مسعود قاسمی هم دربارش مطلب نوشته.آقا داریوش هم یه چیزایی راجع بهش گفته.

موفق باشید.

http://texasi.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 25 آذر 1390   6:45:59 AM

درود
به همه دوستانی که نت-کلبه درویشی بنده رو مورد التفات خودشون قرار میدن خوش آمد عرض میکنم
--
استاد ایرانی عزیز
به نظر من پدر شما هم دقیقا مثل خود شما انسان فوق العاده خردمندی بودن
از نظر شما این نکته رو دریافت کردم که هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد
از شما سپاسگذارم
---
خانم ایرانی
حضور مجدد شما رو به فال نیک میگیرم و فکر میکنم که جمله آخرتون رو از ته قلب نگفتید ، چون :خودتونهر روزبابینظمیدرتعارضهستیدویکنمونهازبینظمیهمیننوشتهمنهستونمونهدیگهاونرومیشهتویترافیکخیابونمحلتوندیدین
از شما هم سپاسگذارم
----
سرکار خانم الناز
این نظر لطف شماست که من رو یه نظریه پرداز خاطب فرمودین ، ولی من به جز نقل قول کار دیگه ای نکردم
به هر حال باعث افتخار من هست که انسان آگاه و با علمی همچون شما مطالب این وبلاگ رو مطالعه میکنه
از شما هم ممنونم
-----
سرکار خانم پریسا
کامنت شما نشون دهنده شخصت شماست
نویسنده اصلی مطلب بالا آقای موریس مترلینگ هستن فقط یادم نیست این مطلب رو در کتاب زنبورعسل خوندم یا اندیشه های یک مغز بزرگ
از شما هم ممنونم
------
جناب آقای میلانی عزیز
شما همیشه به من لطف دارید و این بار هم با نظر خودتون از ندانسته های من کم و به دانسته های من اضافه کردین
از شما هم تشکر میکنم
-------
دایی رضا
موقعیت و اتفاقی رو که در کامنت خودت گفتی برام خیلی جالب بود و تا حالا بش فکر نکرده بودم،راستی اصلا مهم نیست که اسم من نه امیر هست نه امین
مهم اینه که من دوستت دارم
--------
جناب آقای باقرشاهی عزیز
اصلا دوست ندارم باهات کتابی حرف بزنم
مجتبی مجتبی مجتبی
از اقتصاد این مملکت خراب تر چیزی رو سراغ داری؟
اقتصادتم داداش مجتبی
راجع به نور حرف زدی یاد آلبرت عزیز افتادم،اونجا که میگه از هر هزار تا ستاره نهصدتاشون انعکاس نور هستن و صدتاشون ستاره اصلی و واقعی.ای کاش به حرفش گوش میکردم و یک صدم معده ام مغزم رو پر میکردم تا میتونستم از مصاحبت علمی با شما لذت ببرم ولی حیف که فقط به فکر آب دون بودم
از این که با شما آشنا شدم بسیار خوشوقتم

---------

ودر آخربه خودم به خاطر حضور شما عزیزان تبریک میگم

http://www.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 24 آذر 1390   8:11:05 PM

سلام آقای راستگو...من مطالب آقا مجتبی رو پرینت می گیرم و در دانشگاه پخش می کنم ...ما در دانشگاه گروهی داری که مطالب ناب روانشناسی رو عرضه می کنیم....آقا مجتبی گفتند که از شما اجازه بگیرم تا این مطلب شما رو هم پرینت بگیرم و در دانشگاه پخش کنم..اگر اجازه می فرمایید در وبلاگتون اعلام کنید ..من فردا دوباره به وبلاگتون سر می زنم.ممنون

http://www.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 24 آذر 1390   7:37:45 PM

آقای راستگو و آقا مجتبی....از ته ته قلبم از شما دو دوست تشکر می کنم...چون برخورد این دو دوست و نظریه پرداز...و برخورد نظریه هاشون ..باعث بالا رفتن سطح دانش و خرد خوانندگان و همچنین من می شود...از صمیم وجودم از آقای راستگو و آقا مجتبی تشکر می کنم

نکته زیبا تر برای من و خوانندگان....عشق و صمیمیتی است که بین این دو نظریه پرداز وجود دارد...با این که نظریه هریک نظریه آن یکی را به چالش می کشد..با این حال این قدر صمیمیت بینشان وجود دارد....من هر دو نظریه را کاملا می پذیرم و هر کدام را برای بخشی از زندگی بکار می برم

آقای راستگو...من با وبلاگ شما .از نظراتی که در وبلاگ آقا مجتبی گذاشتید آشنا شدم و از این به بعد خواننده پروپا قرص این وبلاگ عالی شما هستم

متشکرم

http://irajkhan404.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 24 آذر 1390   9:01:52 AM

باز هم اشتباه منظورم بند دوم بوده!مرسی

http://irajkhan404.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 24 آذر 1390   9:00:19 AM

عذر خواهی که در بند اول نظرم تکراری تایپ شده( بخشی)مرسی

http://irajkhan404.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 24 آذر 1390   7:12:44 AM

درود : هر دو مطلب را خوندمش : برای رسیدن به یک هدف راههای بیشماری وجود دارد؟که بستگی به موارد زیر خواهد داشت :؟

1- بزرگی یا اهمیت هدف

2- از میان انواع روشهادانش و تجربه  (اطلاعات)در خصوص یافتن بهترین روش / طروق برای رسیدن به هدف؟ از میان انواع روشها، از جمله اطلاعات لازمه در خصوص موانع و مشگلات فرایند طی مسیر و پیش بینی موانع و براورد ریسک هر مانع هم چنین راههای پیش بینانه حل مسایل موانع احتمالی در روش انتخابی رسیدن به هدف

3- براورد و تامین منابع لازم برای رسیدن به هدف

4- اغاز فرایند طی مسیر با توان کنترل فرایند( طرح کنترل باید از قبل پیش بینی گردد)؟

5- نظارت / مدیریت بر فرایند تا از کنترل طرح ریزی شده خارج نگردد ،استفاده از بازخور ناشی از عملیات برای بهینه سازی در طی مسیر - این 5 مورد+ موارد دیگری تمامن در حالت نرمال و ثبات طبیعی نسبی در داده های محیطی روش معقولانه علمی می باشد

6- اما در شرایط انتروپی؟ یا توربولانت؟ / بهرانی ممکن است موارد بالا راه نجاتی نباشد!؟در اینصورت بستگی به اهمیت هدف برای بقاء روشهای ابتکاری آنی غافلگیری؟غیرقابل پیش بینی؟ از جمله روش بهرانی مقابله با مشگل بهرانی میتونه در مواردی راه گشا باشه با ریسک بالا!؟ پدرم در کودکی من چند توسیه بمن گوشزد کرد قبل از فوتش : الف -از جان گذشته را کمکی نیاز نیست!؟ در مقابل زور قرمز باید از خون قزمزت مایه / هزینه کنی، چون دیگر جائی برای حفظ شرف و عقب نشینی نداری!؟ و شرف چیزی نیست که بتوان فروختش!؟ درنتیجه: نتیجه گیری از مطلب جناب راستگو در وارد بهرانی و به عنوان تنها راه خروج از بن بست خودش راهیست!؟ و توسیه داستان اقا مجتبی هم بدون در نظر گرفتن حالت بهرانی راه معقولانه ایست!؟ وبرای اهداف متعالی بدون هزینه ممکن نیست ، و عقل هزینه کمتر را پیشنهاد دارد - مرسی از چلنج هر دو نظر ==سایش نظرات موجب صیقلی و آب بندی و روانی حرکت خواهد شد 

http://texasi.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 24 آذر 1390   6:04:42 AM

تقدیم به مجتبی

                        دوست عزیزم                  

.

من مانده ام این که بنده باشم یا نه
بازی بکنم  ، برنده باشم یا نه
با چشم خودت اشاره ای کن از دور
ای عشق ! بگو پرنده باشم یا نه؟

http://texasi.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 17 آذر 1390   2:16:51 PM

بله رضا جون
حق باشماست
فیلم( اتاق فِرمت ) فیلم بسیار جالبی بود
تا اینجا معلوم شد من ، شما و نازنین خانم (این دختره شیطون کجاس؟) به دقت این فیلم رو نگاه کردیم

http://avayeshab.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 4 آبان 1390   5:08:53 AM

درود

ممنونم از راهنمایی هاتون

راستش من تا حالا فکر میکردم دست مریزاد یعنی دستی که مرد بوده و زاده شده و حالا مختصر و مفید در جامعه برای صرفه جویی در وقت به کار میره

از طرفی هم سالها به این موضوع فکر کردم که نکنه من اشتباه متوجه شدم و این دستی بوده که غالبا درد داشته و نمیتونسته چیزی رو با خودش حمل کنه و مرتب از طرف اطرافیان گوشزد میشده که مثلا تغار ماستی که دستته نریزه که بازهم برای صرفه جویی مریزاد یعنی مریزد نامیده میشده

اما متاسفانه این فکر معلول و عقب افتاده من بازهم در این مورد سالها برای خودش تفاسیری داشته که خوشبختانه بوسیله شما از جهالت و گمراهی بیرون اومدم و معنی واقعی اون رو فهمیدم

اما باید اذعان کنم که نمیدونم چرا نا خود اگاه این شعر در ذهنم نقش بسته و از حافظه ام بیرون نمیره

تغاری بشکند ماستی بریزد و... بقیه اش متاسفانه با دست مریزاد قاطی شده و قابل گفتن نیست

 از حمایت بیدریغتون در نبودم سپاسگذاروممنونم.

موفق باشید و سرفراز..

..