فقط
یک لحظه
باز هم دیر رسیدم
من
آخرین بودم
نگهی به پشت سر کردم
هر
لحظه بر پیروانم افزوده می شد
من
مضطرب بودم
چشم
انتظار
همه
خیره به راهش بودیم
از دور هاله نوری درخشید
جنب
وجوشی به پا شد ، ناگهان ول وله شد
تا که مترو آمد و همه ما سوار شدیم
امشب باز هم دلم سراغ تو را گرفت!
ولی آب از آب تكان نخورد . . .
درست مثل همه شبهای قبل ،
باز هم سر ميزند تنهايي ،
باز هم دوباره دلتنگي مي آيد .
و مرور خاطره های مشترک نخ نما شده . . .
می پرسند با نديدنش چه ميكنی؟!
می گویم هراسي ندارم!
با یادش رفيقم اين روزها
ساعت 3 شب بود كه صداي تلفن پسري را از خواب بيدار كرد. پشت خط مادرش بود .پسر با عصبانيت گفت: چرا اين وقت شب مرا از خواب بيدار كردي؟ مادر گفت:25 سال قبل در همين موقع شب تو مرا از
خواب بيدار كردي؟ فقط خواستم بگويم تولدت مبارك. پسر از اينكه دل مادرش را شكسته بود تا صبح
خوابش نبرد صبح سراغ مادرش رفت. وقتي داخل خانه شد مادرش را پشت ميز تلفن با شمع نيمه
سوخته يافت ولي مادر ديگر در اين دنيا نبود
دوست عزیز وبلاگهای شما همیشه خوب هستند شما را دعوت به گروه وبلاگ در وبلاگ .در رابطه با وبلاگ نویسی و تبادل نظرات با دیگر اعضا میکنیم .از پرفائل اینجانب بهتر میتوانید وارد گروه بشوید این گروه تازه درست شده با عضویت شما برای ما افتخار بزرگی هست
32672 بازدید
14 بازدید امروز
5 بازدید دیروز
64 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian